اگر از من بپرسید که در چند کشور بوده ام، می گویم “خیلی نیست.” من دوست دارم آن را آهسته پیش ببرم، زیرا تمام زندگی من همیشه با سرعتی سریع در حال حرکت بوده است، و من می بینم که باید به زندگی های پرمشغله و تغییرات جدید اطرافم برسم.

سفر به من این فرصت را می‌دهد تا کارهایی را انجام دهم که همیشه مشتاق امتحان کردنشان بوده‌ام، و آن‌گونه زندگی کنم که همیشه آرزویش را داشته‌ام.

من هم به شما نمی گویم که کارتان را رها کنید. هر زمان که می توانید بروید، حتی اگر به معنای سفر فصلی باشد. مسافر فصلی همچنان مسافر است! اگر می‌خواهید در حین سفر کار کنید، می‌توانید کارهای آزاد را در حال حرکت انجام دهید.

چه آن شغل تمام وقت خود را حفظ کنید، چه آن را برای سفر تمام وقت رها کنید، در اینجا 8 دلیل وجود دارد که چرا باید چمدان های خود را ببندید و سفر را شروع کنید. با وبلاگ گردشگری تشریفات پرواز همراه باشید.

 

1. ماجراهای جدیدی در انتظار شماست

سفر به شما فرصت کشف چیزهای جدید را می دهد. آن‌ها می‌توانند مکان‌هایی باشند که همیشه آرزوی بازدید از آنها را داشته‌اید، فرهنگ‌هایی که در کتاب‌های تاریخی‌تان درباره‌شان خوانده‌اید، بالاترین جامپینگ بانجی جهان که می‌خواستید امتحان کنید و غیره باشند.

هر چیزی که به دنبالش هستید، در طول راه آن را پیدا کنید و از هر لحظه لذت ببرید. دنیا یک زمین بازی فوق العاده است. البته، باید به یاد داشته باشید که همیشه مسئولانه سفر کنید، مهم نیست کجا هستید. به محض اینکه فرصت‌ها پیش آمد، به جاده بروید. هرگز نمی‌دانید چه چیزی ممکن است در آنجا پیدا کنید!

 

 

2. سفر به شما برای مشکلات جهان همدلی می دهد

چقدر دنیا را می شناسید؟ قبل از شروع سفر، شناخت کمی از جهان داشتم. با اینکه هیچ وقت واقعاً دردهای دیگران را با دیدن این خبر درک نکردم، اما زمانی که خودم برای اولین بار شاهد آنها بودم شروع به احساس آنها کردم.

سفر مرا در معرض دنیایی قرار داده است که با دنیای من بیگانه است. کنجکاوتر شدم و نمی‌توانستم به دنیا و زندگی فکر نکنم. این تجربه همچنین مرا متواضع تر و قدردان تر کرده است. بله، جهان در واقع مکانی است که اسرار بسیاری را در خود جای داده است. آیا می خواهید وارد مدرسه زندگی شوید؟ مسافرت رفتن.

 

 

3. به شما انگیزه می دهد که پس بدهید

وقتی به دنیا سفر می‌کنیم، متوجه می‌شویم که چقدر چیزهایی را که داریم بدیهی فرض کرده‌ایم، که ممکن است دیگران هرگز از آن لذت نبرند یا تجربه نکنند. سفر من به لائوس باعث شد متوجه شوم که چقدر خوش شانس بودم که به من فرصتی داده شد تا محله ای امن برای زندگی، آب تمیز برای حمام کردن، فرصتی برای رفتن به مدرسه و فارغ التحصیلی از کالج و غیره داشته باشم.

بسیاری از مردم کشورهای جهان سومی که من از آنها دیدن کردم بسیار متواضع، مفید و سخاوتمند بودند، که همچنین باعث شد متوجه شوم کسانی که چیز زیادی ندارند معمولاً سخاوتمندترین هستند. به من انگیزه داد که به جامعه برگردم. شما نیز امروز می توانید به کسی کمک کنید.

 

 

4. دوستی های جدید در طول راه

در طول سفرهایم، دوستی های جدید و معناداری زیادی در طول مسیر برقرار کردم. بهترین چیز در مورد آن این بود که بسیاری از افرادی که در جاده ملاقات کردم بسیار شبیه من هستند. ما علایق مشترکی داریم، از انجام کارها با هم لذت می بریم، کم و بیش یک نوع طرز فکر داریم و به کمک به دیگران اعتقاد داریم.

ما ممکن است از کشورهای مختلف آمده باشیم، در فرهنگ های مختلف بزرگ شده باشیم، یا از فلسفه های متفاوتی در زندگی پیروی کنیم، اما تفاوت ها و شباهت های یکدیگر را می پذیریم. ما حتی عاشق هم شدیم. امروز، ما هنوز با هم سفر می کنیم، حتی اگر به معنای ملاقات با یکدیگر در نیمه راه دور دنیا باشد.

 

 

5. به شما آموزش می دهد که سرسخت تر و مستقل تر باشید

ذهن ما گاهی باعث می شود استعدادها و توانایی های واقعی خود را دست کم بگیریم. فقط به این دلیل که ما توانایی انجام بسیاری از کارها را داریم، به این معنی نیست که توانایی انجام آنها را داریم. گاهی اوقات، زمان‌های سختی می‌گذرد تا بهترین‌ها را از خودمان به ارمغان بیاوریم.

قبلاً فکر می‌کردم که به دلیل کمبود بودجه هرگز نمی‌توانم سفر کنم، با این حال همچنان رویاهایم را دنبال می‌کردم، حتی اگر به این معنی باشد که باید فراتر از توانم سفر کنم. شرایط سخت به من آموخت که از نظر روحی، روحی و جسمی سخت تر باشم. اعتراف می‌کنم که هنوز هم گاهی اوقات در گوشه‌ای گریه می‌کنم، اما همیشه در نهایت خودم را جمع و جور می‌کنم.

در واقع، مسافرت باعث شد از فردی که هستم و می توانم باشم قدردانی کنم. اگر یک مسافر انفرادی هستید، ممکن است از لذت تنهایی قدردانی کنید و متوجه شوید که شادی شما نیازی به وابستگی به شخص دیگری ندارد.

 

 

6. یاد می گیرید که در مدیریت پول بهتر عمل کنید

وقتی اولین سفر انفرادی خود را شروع کردم، پول زیادی نداشتم. نگران بودم که برای سفرم کافی نداشته باشم یا اگر اتفاقی برایم بیفتد، کسی را نداشته باشم که به او تکیه کنم. همچنین وقتی کارم را برای سفر ترک کردم (بدون برنامه ای برای بازگشت به خانه به این زودی) احساس ناامنی کردم و فقط 200 دلار آمریکا در دست داشتم.
بگذارید این را به شما بگویم: وقتی شروع به انجام همه این کارها کردم، خیلی جوان نبودم. زمانی که در راه بودم، هرگز از جستجوی فرصت‌ها، خواه یافتن پول، کار آزاد یا هر نوع شغلی در یک کشور خارجی، دست برنداشتم. هر روز یک چالش بود، اما این چیزی بود که من را نگه داشت. از آنجایی که چیز زیادی نداشتم، یاد گرفتم که با پولم محتاط تر باشم، و نه تنها راه هایی برای پس انداز پیدا کردم، بلکه به خودم یاد دادم که چگونه در حال حرکت پول در بیاورم.

 

 

7. می توانید الهام بخش دیگران باشید

مطمئن نیستم کسی تا به حال به من انگیزه سفر داده است یا نه. در آن زمان، من به ندرت به رسانه های اجتماعی دسترسی داشتم. بنابراین، من به سختی داستان‌ها و تصاویر الهام‌بخشی مانند آنچه امروز اغلب می‌بینم، ندیدم. حدس می‌زنم پس از سفرم به فیلیپین، که اولین کشور خارج از کشوری بود که از آن بازدید کردم، الهام گرفتم بیشتر سفر کنم.

من یک دفتر نوشتن داشتم که در آنجا زندگی می کرد و می خواستم با او ملاقات کنم. پس از تجربه شگفت انگیز در کشور، متوجه شدم که باید در حالی که هنوز جوان و قوی هستم، جهان را کشف کنم. همچنین متوجه شدم که سفر فقط بازدید از مکان‌های زیبا نیست، بلکه یادگیری در مورد دیگر تفاوت‌های فرهنگی، رنج‌های جهانی و موارد دیگر است و زندگی فقط رفتن به مدرسه و یافتن شغل نیست.

 

 

8. شما را از منطقه راحتی خود بیرون می راند

من باید با شما صادق باشم. سفر همیشه آسان نیست و گاهی اوقات سفرهای شما مانند صحنه های یک سریال درام است. بدون شوخی، فکر می کنم به همین دلیل است که من سفر را دوست دارم. من عاشق هیجان ها و ماجراجویی هایی هستم که ارائه می دهد.

زمان‌های سخت در جاده طرز فکر من و نحوه کمک به خودم و بهبود مهارت‌های بقای من را شکل داده است. البته همه اینها را خودم یاد نگرفتم. مشکلات من معلمانم بودند، اما آنها تنها نبودند.

افرادی که ملاقات کردم معلمان من نیز بودند. برخی از آنها دردسرساز بودند و برخی از آنها قهرمانان من بودند. اگرچه در مدرسه در باشگاه راهنمای دختران بودم، اما هرگز یاد نگرفتم که چگونه آتش درست کنم. من فقط عضو ساکت گروه بودم. سال‌ها بعد، زمانی که به کمپ در طبیعت رفتم، یاد گرفتم که چگونه این کار را در جنگل انجام دهم.

از آنجایی که نمی توانم همه چیزهایی را که دارم با خودم ببرم، همچنین یاد گرفتم که کمتر به چیزهایم دلبستگی داشته باشم. من همچنین یاد گرفتم که با چیزهای جدید سازگار شوم، حتی زمانی که آنها همیشه من را راحت نمی کنند.

 

ما اغلب فکر می کنیم که دنیا مکانی بزرگ و ترسناک است. اما، قبل از اینکه آن را بررسی کنیم، نباید خیلی سریع درباره آن قضاوت کنیم. بیرون بروید و خوبی های جهان را کشف کنید و از هر لحظه آن لذت خواهید برد.